تو ميري و من فقط نگاهت ميکنم، تعجب نکن که چرا گريه نميکنم
بي تو يک عمر فرصت براي گريستن دارم، ولي براي ديدن تو فقط همين يک لحظه باقيست
هر جا که باشي، چه با من چه با ديگري خوشحاليت آرزوي قلبي من است!
.
.
.
اگه گفتم خداحافظ، نه اينکه رفتنت ساده است، نه اينکه ميشه باور کرد دوباره آخر جاده است
خداحافظ واسه اينکه نبندي دل به روياها بدوني بي تو و با تو همينه رسم اين دنيا
حالا که رفتني شده اي طبق گفته ات باشه، قبول
لااقل اين نکته را بدان: آهن قراضه اي که چنان گرم گرم گرم در سينه مي تپيد دلم بود نامهربان، خداحافظ
.
.
.
نه ديگر شعر ميخوانم نه ديگر شعر ميخواني
نه ديگر قدر ميدانم نه ديگر قدر ميداني
نه ديگر حرف هاي راست نه ديگر زندگي با ماست
همان شد که دلت ميخواست
.
.
.
کاش به جاي جدايي مردن بود ، چون مردن يک لحظه است و جدايي ذره ذره مردن
.
.
.
هنوز نيامده اي خداحافظ ؟
تقصير تو نيست
هميشه همين گونه بوده ، برو اما من پشت سرت دست نه ، دل تکان مي دهم !!
.
.
.
تقصير هيچکس ديگه نيست ، قصه ما تموم شده
حيف همه خاطره ها ، به پاي کي حروم شده
.
.
.
بمون بگو چکار کنم ، دنيا پر از درد و غمه
تموم زندگيم توئي ، تو هم که اخمات تو همه
.
.
.
من و تو دست در دست هم خواستيم آغاز کنيم، پس چرا قصه اين گونه شروع شد: يکي بود، يکي نبود
.
.
.
تو اين روياي سر در گم خدا حافظ گل گندم
تو هم بازيچه اي بودي تو دست سرد اين مردم
خدا حافظ گل پونه که باروني نميتونه
طلسم رو بر داره از اين پاييز ديوونه
.
.
.
گفتي محبت کن برو
باشد خداحافظ ولي
رفتم که تو باور کني
دارم محبت مي کنم
.
.
.
اي کاش آشنائيها نبود يا به دنبالش جدائي ها نبود
يا مرا با او نمي کردي آشنا يا مرا از او نمي کردي جدا
.
.
.
گفتي خدا حافظ. گفتم نمي خواهي مرا؟
باشد…….نخواه…… اما اي کاش مي گفتي چرا؟
نظرات شما عزیزان:
|